خون ریزی داخلی

ساخت وبلاگ
این نوشته، درست وسط داستان بلند "مارتین لوتر" است. پتنها بخشی از داستان که نه ارتباط چندانی به جزئیات قصه دارد و نه تاثیر مهمی در آن می گذارد. در عین حال تنها پاراگرافی ست که از حذف و پارگی نجات پیدا کرده. پوسته ی اصلی داستان، همین چیزهایی ست که در این پاراگراف گفته شده.    - در نهایت چه اتفاقی می افته؟  نیما عقب رفت و گفت: اون بستگی به انتخاب خودتون داره. - انتخاب من اینه که هرچه سریع تر از این جا برین. همینطوری هم از کارهای امروزم عقب افتادم.  دروغ نمی گفتم. باید هواکش رو نصب می کردم. هواکش توالت چند شب پیش جرقه زد. اهمیتی ندادم. به کارش ادامه داد تا این که با صدای انفجار، به کل از جا کنده شد. نصفه شب رفتم دستشویی. هواکش از سیم آویزان بود و بالای چاه توالت تاب می خورد. توی تاریکی صدای افتادنش رو شنیدم و فکر کردم که همین فردا تعمیرش می کنم؛ اما فردا تعمیرش نکردم. لوله ی هواکش باز شد و سر و صدای مبهم و گنگ طبقه های بالایی و پایینی، جزوی از صداهای روزمره ی اطراف ام شد. تمام خانه ها به خاطر باز بودن سوراخِ هواکش، صداهای روزمره ی من رو بهتر می شنیدن: صدا از لوله ی اصلی هواکش می رفت بالا و توی محفظه های مختلف پخش می شد. سوراخِ وسط ساختمان بیش از هر صدایی، صدای این خانه رو پخش می کرد. هر وقت زیر دوش آواز می خوندم بقیه هم می شنیدن. سر صبح، صدای تف و خلت و صرفه هام توی همه ی خانه ها پخش م خون ریزی داخلی...ادامه مطلب
ما را در سایت خون ریزی داخلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-trasho بازدید : 77 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 8:44

سی سی تی وی 5 - اعصاب متمایل پوریا دوربین همین طور که از فاصله ی نسبتن دوری داشت وضعیت را بررسی می کرد، سرش را بالاتر گرفت و متوجه کلاغی شد که درست روی سرش نشسته بود. دوربین سنگین شده بود و نمی توانست به راحتی حرکت های معمول دوربینی اش را انجام بدهد. یک کلاغ دیگر، جلوی دوربین روی زمین نشست و از پایین با کلاغ بالاسری وارد منازعه شد. دوربین نه می توانست حرف کلاغ ها را بفهمد و نه تصویری از حرکت بعدی احتمالی کلاغ ها داشت و نه اصلن برای بررسی اوضاع کلاغ طراحی شده بود. پس به سختی خودش را مستقیم نگه داشت و به پوریا که روی صندلی تراس نشسته بود و به خودش می پیچید، نگاه کرد. هوا صدای ویلون می داد. ابرها در هم حرکت می کردند و احتمال بارش، اولین تصمیمی بود که از آسمان انتظار می رفت. دوربین پوریا را نگاه می کرد.پوریا به خودش می پیچید. روز قبل، کنار یک پیچ شلوغ ایستاده بود. بوق ماشین ها و اعصاب خراب مردم خیابان مثل کوکتل مولوتوف به سمت اش پرتاب می شد. هر بوق یک بار صورت اش را در هم می پیچید. شب توی اتاق می چرخید. سایه ها روی هم می افتادند و میز و تخت خواب و پوسترهای روی دیوار هرکدام بزرگ تر از اندازه ی خودشان شده بودند. تمام اجزا و اشیاء اتاق جای پوریا را تنگ می کردند. در سینه اش سوزشی آغاز شد و مثل نارنجک، ترکش هایش از هر رگی به جهت مخالف مرکز انفجار پرتاب شد و به سر انگشتان اش رسید. بُ خون ریزی داخلی...ادامه مطلب
ما را در سایت خون ریزی داخلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-trasho بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 8:44

نه این که دوست داشته باشد همه را مثل هم ببیند، تجربه هایی به دست آورده که به اولین جمله ای که گفت و راه افتاد ارتباط دارد، و بر اساس تمام تجربه ها و چیزهایی که انجام داده و کارهای بسیار متفاوت و سختی که انجام داده، می تواند به دوستان اش کمک کند تا در خودشان تغییرات کوچک و حتا بسیار کوچکی ایجاد کنند.  و معتقد است که بعد از کوچک تغییرِ مورد نظر، همه چیز به طرز شگفت انگیزی بهتر نخواهد شد. بلکه هرکس در مسیر خودش قرار می گیرد و تغییر می کند. معتقد است که همه شبیه هم نمی شوند. بلکه تمام این تغییرات، زاییده ی فکر و روح خودش خواهد بود و در نهایت هرکسی برای زندگی خودش تصمیم می گیرد. اما اگر شخص بیمار سعی نکند که تغییری در خودش ایجاد کند، بعد از حمله های پیاپی و بی دفاع، به سرعت پرتاب می شود. و وقتی زمین افتاد و فهمید که تغییر لازم بوده، زیر لب ضمضمه می کند و چیزهایی می گوید. صدایش را نمی شنوم. زمان اش از من فاصله گرفته. سوی نوری کور در مرکز تاریکی، شمعی ست که قلعه ی ابرها را ساخته.  خون ریزی داخلی...ادامه مطلب
ما را در سایت خون ریزی داخلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-trasho بازدید : 16 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 8:44

دستت را روی پیشانی ام، بالای مرز نگاه و خیال جاگذاشتی. از میان دریایی كه ساختی عبور می كند نگاهم. روان ات را روان می بینم، صخره ای نرم كه رنگ ها را روی دریا پخش می كند. بالای سرت پرنده ها در مسیر غروب حركت می كنند و این طوری برای همیشه زنده می مانند. زمان مان ختم نمی شود. دوره ای كه به سر نمی رسد. دوره ای كه می چرخد و مثل مه نیمه شب، در هم می پیچد و من به صدای نفس هایت گوش می كنم. با نفس های تو صیغل می خورد و تارها در هم تنیده می شوند. آماده كه رویشان پهن شویم. به آسمان خیره، و فاصله ی خالی بین ستاره ها را با قدم هایمان پر كنیم. رد انگشت هایت روی خیالم جا مانده. نوری نیست. همه جا سیاهی ست. نوری نیست و وقتی هست كه نور اول صبح نیمی از صورتت را روشن كرده. درخشش پیش از طلوع پرنده ها را در پروازی همیشگی در مسیر طلوع نگه می دارد. برچسب‌ها: تو خون ریزی داخلی...ادامه مطلب
ما را در سایت خون ریزی داخلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-trasho بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 26 آذر 1396 ساعت: 8:44

دوربین همین طور که از فاصله ی نسبتن دوری داشت وضعیت را بررسی می کرد، سرش را بالاتر گرفت و متوجه کلاغی شد که درست روی سرش نشسته بود. دوربین سنگین شده بود و نمی توانست به راحتی حرکت های معمول دوربینی اش را انجام بدهد. یک کلاغ دیگر، جلوی دوربین روی زمین نشست و از پایین با کلاغ بالاسری وارد منازعه شد. دوربین نه می توانست حرف کلاغ ها را بفهمد و نه تصویری از حرکت بعدی احتمالی کلاغ ها داشت و نه اصلن برای بررسی اوضاع کلاغ طراحی شده بود. پس به سختی خودش را مستقیم نگه داشت و به پوریا که روی صندلی تراس نشسته بود و به خودش می پیچید، نگاه کرد. هوا صدای ویلون می داد. ابرها در هم حرکت می کردند و احتمال بارش، خون ریزی داخلی...ادامه مطلب
ما را در سایت خون ریزی داخلی دنبال می کنید

برچسب : اعصاب,متمایل,پوریا, نویسنده : white-trasho بازدید : 20 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:00

نه این که دوست داشته باشد همه را مثل هم ببیند، تجربه هایی به دست آورده که به اولین جمله ای که گفت و راه افتاد ارتباط دارد، و بر اساس تمام تجربه ها و چیزهایی که انجام داده و کارهای بسیار متفاوت و سختی که انجام داده، می تواند به دوستان اش کمک کند تا در خودشان تغییرات کوچک و حتا بسیار کوچکی ایجاد کنند.  و معتقد است که بعد از کوچک تغییرِ مورد نظر، همه چیز به طرز شگفت انگیزی بهتر نخواهد شد. بلکه هرکس در مسیر خودش قرار می گیرد و تغییر می کند. معتقد است که همه شبیه هم نمی شوند. بلکه تمام این تغییرات، زاییده ی فکر و روح خودش خواهد بود و در نهایت هرکسی برای زندگی خودش تصمیم می گیرد. اما اگر شخص بیمار خون ریزی داخلی...ادامه مطلب
ما را در سایت خون ریزی داخلی دنبال می کنید

برچسب : پرتاب,شونده, نویسنده : white-trasho بازدید : 33 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:00

  شدت حرکتی تونل ها، در روابط معمول دنیای مدرن به افتخار لجنی که خشکیده و بر سطح گودال به آسمان بو می پراکند، چند سال سکوت را می شکنم و سپس برای رسیدن به سکوت تمامِ حرف هایم را بیرون می ریزم. این راه گمنامی ست که نمی دانم در چند جمله تعریف کردن اش طول می کشد. دفتر بی راهی ست که خط هایش را از دست داده. دور ریزِ باقی مانده ی ساعت هاست. لحظه هایی که رخ نداده از خیرشان می گذری و رویایی که نیمه کاره، رهایش می کنی.    رد گم می کند. به راهروی باریک فکر می کند. به سوراخ هایی که توی دیوار پیچیده شده اند، به درهایی که از تمامشان درخت و خار و رشته های تیغ بیرون زده فکر می کند. به صدایی که از دور می آید و خون ریزی داخلی...ادامه مطلب
ما را در سایت خون ریزی داخلی دنبال می کنید

برچسب : شدت,حرکتی,تونل,ها,روابط,معمول,دنیای,مدرن, نویسنده : white-trasho بازدید : 12 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:00

با هیجان ویدئو صحنه ی ترور را نشان می دهد و چشمانش برق می زنند. ترور دست آورد خودش است. دندان هایش برق می زنند. می گوید آخر جنگ ویتنام به نفع ما تمام شد. فکر می کند ما همیشه جنگ ها را برده ایم. تلفات به نفع ما تمام شده. فرصت های زیادی بعد از جنگ ها برای ما به وجود آمده. در جنگ جهانی اول خودمان را آماده کرده ایم و در جنگ جهانی دوم مدرن شدیم. جنگ خلیج نفت مان را گران کرد. نمی پرسی نظرت درباره ی این خون که هنوز مرتفع کننده ی مشکلات دنیا ست چیست؟ فکر می کند ما همیشه جنگ ها را برده ایم و به نفع مان بوده. نمی پرسی تفسیرت از حاصل جمع ما، چیست؟ ما کیست؟و درباره ی معنی ترکیب برنده ی جنگ، حرف نمی زنی. ک خون ریزی داخلی...ادامه مطلب
ما را در سایت خون ریزی داخلی دنبال می کنید

برچسب : پاورتاید, نویسنده : white-trasho بازدید : 31 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:00

غلیظ ترین موقعیت برای مواجه شدن با عکسی که هیچ وقت دیده نشده، برای پرتاب شدن به گذشته، شروع یک روز بارانی و مه گرفته ی لعنتی ست. راوی قصه ای بگو از ابرهای بارانی که خاطره می ریزند و زمان را جا به جا می کنند. از آن ها که تصویر می بارند؛نمی دانم این نوشته ها را می خوانی یا نه. یا سایه ای جز من را شناخته ای. یا پاهایِ درازی که دستت را توی بازویش انداخته ای و به جُک هایش می خندی. از دست زندگی ذوق می کنی و به داستان های دیگری گوش می کنی و فقط من می دانم هیچ کدامشان شبیه تو نیستند. می دانم که با یک نیم فاصله: خوش-بختی. به آینده امید داری و انقدر خوش می گذرد که زمان از فاصله افتاده، و سریع می دود. به خون ریزی داخلی...ادامه مطلب
ما را در سایت خون ریزی داخلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-trasho بازدید : 23 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:00

خرگوش هم مثل باقی رفیقاش توی تاریکی محدوده ی بیشتری رو برای خودش تصور می کنه. من هم توی تاریکی جام بازتر می شه. با گوش های صورتی و چشمای قرمز، توی تاریکی دنبال تفکیک سایه ها از هم، از پوشال های سوخته فاصله گرفت. سوراخ عمیق شد. قطاری که دور شد. صدای گُر گرفته و آثاری که تا چند روز باید باقی بماند.
خون ریزی داخلی...
ما را در سایت خون ریزی داخلی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : white-trasho بازدید : 9 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 13:00